آخرین قارون
با اين كه هيچوقت روی پردهی سينما نبودهام اما بزرگشدهی صنعت فيلم هستم. بعدها به من گفتند دودولف والنتينو به تولد پنجسالگیام آمده بود. اين را گفتم كه بگويم قبل اين كه دست چپ و راستم را بشناسم دورادور میدانستم جريان چيست. يكبار میخواستم خاطراتم را با عنوان دختر يك تهيهكننده بنويسم اما در هجدهسالگی واقعا چيزی در اينباره برای نوشتن نداريد. شايد هم اين دست سرنوشت بود وگرنه به بیمزگی ستون لولی پارسون میشد. مثل هر مرد ديگری كه میتواند در كار كتان يا فولاد باشد پدرم در صنعت فيلمسازی مشغول بود و من هم با اين مسئله كنار آمده بودم. در بدترين حالت میشد گفت من هاليوود را مثل روح سرگردان خانهای جنزده پذيرفته بودم. میدانستم كه بايد با اين مسئله مشكل داشته باشم اما نداشتم؛