آتش نامیرا
الی یک دانشجوی پزشکی اخراجی و راننده یک آمبولانس آتشنشانی است. روزی در حالی که در ایستگاه مشغول استراحت با همکارنش است پیام جدیدی مبنی بر آتشسوزی در خیابان لارک لین. شماره ۲۳۱۸ دریافت میکنند. الی آماده رفتن میشود اما ناگهان آدرس او را شوکه میکند. پلاک ۲۳۱۸ خانه خواهرش آملیا است و پدر بیمارش هم همراه آنها زندگی میکند. وقتی الی به محل حادثه میرسد شوهر آملیا، استیو را روی زمین افتاده میبیند. دو نفر به خانه آنها حمله کرده و به املیا شلیک کرده بودند. در این میان داستان بین زمان حال و گذشته به پیش میرود، در زمان حال ما الی را میبینیم که به حادثه پیشآمده میپردازد و در زمان گذشته نزدیک آملیا را میبینیم و از روابط خانوادگی، احساس و کاریاش باخبر میشویم. آملیا در نوجوانی عاشق پسری به اسم کالب بوده، اما عشقش رنگ باخته است و حالا همسر استیو و صاحب دو فرزند است. بیخبر از این ک همسر فعلیاش دست به خلافکاریای پردردسر زده است. داستان امیلی بلیکر، داستانی در توصیف روابط خانوادگی، مشکلات عاطفی و عشقی است که میان اعضای یک خانواده در جریان است. عشقی که مانند آتشی نامیرا است