سه رفیق

یکی دو سال پس از مرگ پدر ازدواج کرد. و چون در ده زادبومیش همه می‌دانستند که حاصل رنج سی ساله‌ی پدر را به باد داده است و لذا کسی دختر به او نمی‌داد، از دهی دوردست یتیم دختری را به زنی گرفت و برای تامین مخارج عروسی، کندو خانه‌ی پدر را فروخت. برادرش، ترنتی، که جوانی کوژپشت و ضعیف و کم حرف بود و بازوانش به لختی در کنارش می‌آویخت، با شیوه‌ی زندگیش مخالفتی نداشت، مادر رنجورش، بیشتر اوقات خویش را بر سکوی کنار اجاق می‌خوابید و از همان‌جا با صدایی گرفته و به لحنی تهدید‌آمیز بر سرش داد می‌زد: بدبخت! اقلا به روح خودت رحم کن! ببین چه کارها داری می‌کنی!
4 /10
4

سه رفیق

یکی دو سال پس از مرگ پدر ازدواج کرد. و چون در ده زادبومیش همه می‌دانستند که حاصل رنج سی ساله‌ی پدر را به باد داده است و لذا کسی دختر به او نمی‌داد، از دهی دوردست یتیم دختری را به زنی گرفت و برای تامین مخارج عروسی، کندو خانه‌ی پدر را فروخت. برادرش، ترنتی، که جوانی کوژپشت و ضعیف و کم حرف بود و بازوانش به لختی در کنارش می‌آویخت، با شیوه‌ی زندگیش مخالفتی نداشت، مادر رنجورش، بیشتر اوقات خویش را بر سکوی کنار اجاق می‌خوابید و از همان‌جا با صدایی گرفته و به لحنی تهدید‌آمیز بر سرش داد می‌زد: بدبخت! اقلا به روح خودت رحم کن! ببین چه کارها داری می‌کنی!

ماکسیم گورکی



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی