خواب های مشکوک

آسمان با تمام سیاهیاش پایین آمده، وزن پیدا کرده و خودش را روی شانه‌هایم انداخته. سگ‌ها نزدیکتر میآیند. دلم میخواهد گریه کنم. آقاجان باشد و دلداریام بدهد. دلم میخواهد دیگر خوابم نیاید. صورت متلاشیاش را نبینم. کسی انگار دورتر، پشت سگ‌ها در تاریکی ایستاده است. سگ‌ها باز جلوتر میآیند. مثل کابوس‌هایم از دندان‌های بلند سفیدشان بزاق میچکد. دندان‌هایشان بزرگ و تیز است. میخواهم بنشینم روی زمین. نمیتوانم. عقب عقب میروم. پشت پایم خالی است انگار. بوی خون تازه را حس میکنم. دوباره سر و صورت ترکیده میثم میآید جلوی چشم‌هایم. اما این بار حالتی معصوم دارد. مثل یک بچه. چشم‌هایش جوری بسته است انگار که خوابیده. مرگ صورتش را زیبا کرده. مرگ با صورت من چه میکند!؟
7 /10
7

خواب های مشکوک

آسمان با تمام سیاهیاش پایین آمده، وزن پیدا کرده و خودش را روی شانه‌هایم انداخته. سگ‌ها نزدیکتر میآیند. دلم میخواهد گریه کنم. آقاجان باشد و دلداریام بدهد. دلم میخواهد دیگر خوابم نیاید. صورت متلاشیاش را نبینم. کسی انگار دورتر، پشت سگ‌ها در تاریکی ایستاده است. سگ‌ها باز جلوتر میآیند. مثل کابوس‌هایم از دندان‌های بلند سفیدشان بزاق میچکد. دندان‌هایشان بزرگ و تیز است. میخواهم بنشینم روی زمین. نمیتوانم. عقب عقب میروم. پشت پایم خالی است انگار. بوی خون تازه را حس میکنم. دوباره سر و صورت ترکیده میثم میآید جلوی چشم‌هایم. اما این بار حالتی معصوم دارد. مثل یک بچه. چشم‌هایش جوری بسته است انگار که خوابیده. مرگ صورتش را زیبا کرده. مرگ با صورت من چه میکند!؟

مصطفی علیزاده



نظرات


برای ثبت نظر ابتدا وارد سیستم شوید

شاید دوست داشته باشید

فروشندگان اين كتاب

عبارت امنیتی