دانشکده
دانشکده، مثل يک بازي شطرنج، يگانه و منحصربهفرد است. اين رمان تاکنون بهترين رمان پابلو د سانتيس، و بيترديد يکي از کتابهاي اصيل در سنت ادبيات معاصر آرژانتين است. ****** اومرو بروکا نويسندهايست که همتايي ندارد. نه کسي او را ديده است و نه در جايي کتابي از او وجود دارد. نوشتههايش تنها در روايتهاي دگرگونشدهي متعددي وجود دارند. وقتي استبان ميرو، دانشآموختهي جوان ادبيات، نخستين سمتِ اداريِ خود را در عمارت قديمي و لابيرنتوارِ دانشکدهاي آغاز ميکند که در آن انستيتوهاي زيادي وجود دارند که بهطور مشکوکي به حياتشان ادامه ميدهند، هنوز نميداند که پايش به جنگ بيرحمانهاي کشيده ميشود. اديبانِ مدعي شناختِ آثارِ احتمالاً ناموجود بروکا، چونان حافظان جام مقدس، از هيچ نبردي ابايي ندارند. در خلال داستان، نسبت ادبيات و زندگي، خيالواره و واقعيت، رفتهرفته به گرهي ناگشودني بدل ميشود.