کفش های ایتالیایی
شرمنده شدم. هميشه در چيزهای ديگران كاوش میكردم حتی بلد بودم با بخار پاكتنامه را باز كنم و بعد دوباره بچسبانماش. مادر مجموعهای نامه داشت، مربوط به دوران جوانیاش، كه در آنها خطاب به دوستی همهی رازهايش را گفته بود. كمی پيش از مرگاش روبانی دور آن پيچيد و ازمان خواست آنها را بسوزانيم. اين كار را كردم - اما اول خواندمشان. دفتر خاطرات دوست دخترهايم را میخواندم و به كمدهايشان هجوم میبردم؛ بلد بودم چهطور ميزهای پزشكان همكارم را وارسی كنم. و حتی بيمارهايی بودند كه محتويات كيفشان را بهدقت بررسی میكردم. هيچوقت پولی ندزديدم. به دنبال چيز ديگری بودم. راز. ضعف آدمها. و چيزهايی كه هيچكس به جز من... ؛